مقدمه
جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، که از ۲۳ خرداد آغاز و تا ۲ تیر ۱۴۰۴ ادامه داشت، نقطه عطفی در ارزیابی نگرشها و برداشتهای افکار عمومی نسبت به ابعاد نظامی، سیاسی و اجتماعی منازعات منطقهای به شمار میآید. این رویداد، بهویژه به دلیل گستره رسانهای و پیامدهای ژئوپلیتیک، فرصتی کمسابقه برای سنجش شاخصهایی چون برداشت از پیروزی، ارزیابی توان دفاعی، حمایت از تصمیمات راهبردی، همبستگی اجتماعی و اعتماد به مسئولان فراهم آورد.
این گزارش به قلم علی داوری پژوهشگر مرکز افکارسنجی ملت و بر اساس دادههای یک پیمایش ملی است که توسط مرکز افکارسنجی ملت، در بازه زمانی ۹ تا ۱۲ تیر ۱۴۰۴ و از طریق مصاحبه تلفنی با نمونهای متشکل از ۷۰۰ شهروند ۱۸ سال و بالاتر در سراسر کشور اجرا شده است. پرسشنامه شامل مجموعهای از سؤالات در چهار محور اصلی بوده است:
1. پیروز جنگ
2. آتشبس و آینده صنعت هستهای
3. همدلی و اتحاد بین مردم
4. عملکرد مسئولان نظامی و سیاسی
در ادامه، دادههای حاصل از پیمایش افکارسنجی ملت در هر یک از این محورها مورد توصیف و تحلیل قرار خواهد گرفت.
پیروز جنگ
طرف پیروز جنگ از نگاه مردم
در پاسخ به این پرسش که «بهنظر شما در جنگ اخیر کدام طرف پیروز شد؟»، ۵۵ درصد از پاسخدهندگان، «ایران» را پیروز جنگ دانستند. در مقابل، تنها ۶/۴ درصد بر این باور بودند که «اسرائيل» پیروز این جنگ بوده است. همچنین ۱/۳۸ درصد «هیچکدام» از طرفین را پیروز جنگ ندانستند.
این یافته نشان میدهد که ادراک عمومی مردم فراتر از صرف برآورد مادی یا معنوی خسارتهای واردشده به طرفین قرار دارد. اکثریت جامعه با تکیه بر برداشت کلی خود از روند و پیامدهای جنگ، روایت رسانههای غربی مبنی بر پیروزی اسرائیل را رد کرده و آن را در تضاد با واقعیتهای میدانی و ذهنی خود میدانند. چنین ارزیابیای بیانگر آن است که در ذهنیت عمومی، تصویر پیروزی ایران نهتنها بر دادههای عینی، بلکه بر احساسات ملی و اعتماد به توان دفاعی کشور نیز استوار است.

ارزیابی توان نظامی ایران در مقایسه با اسرائیل
در پاسخ به این پرسش که «با توجه به جنگ اخیر، نظر شما درباره توانایی نظامی ایران در مقایسه با اسرائیل چیست؟»، ۶۱ درصد پاسخدهندگان بر این باور بودهاند که توان نظامی ایران قویتر از اسرائیل است. در مقابل، ۱/۲۰ درصد دو کشور را تقریباً برابر دانستهاند و ۴/۱۷ درصد نیز معتقد بودند که توان نظامی ایران ضعیفتر از اسرائیل بوده است.
نتایج حاصل از این پرسش، حاکی از نوعی اعتماد عمومی گسترده نسبت به قدرت نظامی کشور است. بیشتر پاسخدهندگان، درک مثبتی از برتری نظامی ایران در برابر اسرائیل دارند. این ارزیابی میتواند بازتابی از برداشت عمومی مثبت نسبت به عملکرد نیروهای مسلح در جریان جنگ اخیر، پوشش رسانهای داخلی یا تجربه تاریخی جامعه از منازعات منطقهای باشد. از سوی دیگر، سهم نسبتاً قابلتوجهی از پاسخدهندگان (در مجموع نزدیک به ۳۸ درصد) یا دو کشور را همتراز دانستهاند یا اسرائیل را قویتر تلقی کردهاند. این مسئله میتواند نشانهای از آگاهی یا نگرانی بخشی از جامعه نسبت به توان نظامی رقیب و پیچیدگیهای این جنگ ۱۲ روزه باشد.

میزان اثرگذاری حملات موشکی ایران به اسرائیل
در پاسخ به این پرسش که «به نظر شما حملات موشکی ایران چقدر توانست به اسرائیل ضربه بزند؟»، ۹/۳۸ درصد از پاسخدهندگان اثر این حملات را «خیلی زیاد» و ۱/۴۱ درصد، اثر این حملات را «زیاد» ارزیابی کردهاند. در مجموع، حدود ۸۰ درصد از شرکتکنندگان، حملات موشکی ایران را مؤثر دانستهاند. از طرفی، ۴/۱۴ درصد این اثر را «کم» و تنها ۲/۱ درصد «اصلاً» دانستهاند.
این دادهها حاکی از آناند که در افکار عمومی، حملات موشکی ایران بهعنوان بخشی تأثیرگذار از عملیات نظامی کشور در نظر گرفته شده است. نسبت بالای پاسخدهندگانی که این حملات را «زیاد» یا «خیلی زیاد» مؤثر دانستهاند، گویای نوعی رضایت و ارزیابی موفق از واکنش موشکی نیروهای مسلح کشور در برابر تجاوز نظامی اخیر است. از سوی دیگر، درصد نسبتاً پایین پاسخهایی که حملات را کماثر یا بیاثر ارزیابی کردهاند، ممکن است بازتابی از اعتماد عمومی به دقت، برد و قابلیتهای موشکی کشور باشد.

درک مردم از مقصر اصلی جنگ
در پاسخ به این پرسش که «از دید شما مقصر اصلی جنگ ۱۲ روزه اخیر کدام گزینه بود؟»، ۸/۴۷ درصد از پاسخدهندگان «آمریکا» را عامل اصلی آغاز جنگ دانستهاند. پس از آن، ۱/۳۴ درصد «اسرائیل» را مقصر اصلی دانستهاند و ۱۱ درصد نیز «ایران» را مسئول آغاز درگیری معرفی کردهاند.
نتایج این پرسش نشان میدهد که در ذهنیت عمومی جامعه ایران، ایالات متحده آمریکا همچنان بهعنوان محرک اصلی درگیریها و تنشهای منطقهای شناخته میشود. این نگرش ریشه در ترکیبی از تجربههای تاریخی و حافظه جمعی دارد و در قالب نوعی دشمنشناسی تثبیتشده بازتولید میشود؛ امری که از منظر روانشناسی سیاسی، ویژگی دیرپای ادراک عمومی در ایران به شمار میرود. در عین حال، سهم قابلتوجه ۱/۳۴ درصدی کسانی که اسرائیل را عامل اصلی جنگ دانستهاند، نشان میدهد که بخشی از جامعه ایران، مسئولیت مستقیمتری را متوجه این بازیگر منطقهای میداند. چنین برداشتی میتواند از طریق اخبار مربوط به اقدامات تحریکآمیز اسرائیل، حملات پیشدستانه یا سابقه منازعه تاریخی میان دو طرف تقویت شده باشد.
در سوی دیگر، ۱۱ درصد از پاسخدهندگان که ایران را مقصر اصلی شروع جنگ تلقی کردهاند، هرچند در اقلیت قرار دارند، اما حضورشان در دادهها معنادار است. این گروه ممکن است نماینده نگرشهای انتقادیتری در جامعه باشند که تصمیمات سیاست خارجی، راهبردهای نظامی یا شیوه مواجهه جمهوری اسلامی ایران با بحرانها را مورد تردید قرار میدهند. توجه به این اقلیت، میتواند در شناخت لایههای پنهانتر افکار عمومی، لازم و حتی ضروری باشد.

مقایسه میزان خسارت وارده به دو طرف درگیر
در پاسخ به این پرسش که «فکر میکنید در جنگ اخیر، کدام طرف بهطور کلی بیشتر خسارت دید؟»، ۷/۵۷ درصد از پاسخدهندگان اسرائیل را متحمل بیشترین خسارت دانستهاند. در مقابل، ۲/۳۰ درصد ایران را طرف آسیبدیدهتر ارزیابی کردهاند. ۱/۱۲ درصد از شرکتکنندگان نیز گزینه «نمیدانم / بیپاسخ» را انتخاب کردهاند.
نتایج این پرسش، بازتابی از برداشت عمومی مردم از پیامدهای جنگ در سه بُعد میدانی، رسانهای و روانی است. ارزیابی بیشتر پاسخدهندگان مبنی بر وارد شدن آسیب بیشتر به اسرائیل، میتواند حاصل ترکیبی از برداشت کلی آنها از روند جنگ و تأثیر پوشش رسانهای داخلی و خارجی باشد. با این حال، سهم قابلتوجه پاسخهای «نمیدانم/بیپاسخ» و نیز تحلیل تقاطعی دادهها نشان میدهد که ادراک مردم لزوماً بر مبنای محاسبات دقیق و یکسان از میزان خسارتها شکل نمیگیرد. در واقع، بخشی از جامعه ممکن است با وجود آگاهی از برخی واقعیتهای میدانی، بر اساس معیارهای ذهنی و غیرهمسان به ارزیابی طرفین بپردازد؛ بهگونهای که حتی با وارد شدن ضربات بیشتر به طرفی، نتیجهگیری آنها همچنان بر برتری آن طرف استوار باشد. بررسی الگوهای مصرف رسانهای نیز گویای تفاوت معنادار دیدگاههاست؛ کسانی که رسانههایی چون ایراناینترنشنال یا بیبیسی را منابع معتبرتری میدانند، در مقایسه با مصرفکنندگان اصلی رسانههای داخلی، تصویر متفاوتی از نسبت خسارتها ارائه کردهاند.

آتشبس و آینده صنعت هستهای
ارزیابی تصمیم ایران مبنی بر توقف جنگ
در پاسخ به این پرسش که «نظر شما درباره تصمیم ایران برای توقف جنگ چیست؟»، ۴/۵۷ درصد از پاسخدهندگان با این تصمیم موافق بودهاند و آن را «تصمیمی منطقی» ارزیابی کردهاند. در مقابل، ۲/۳۶ درصد با آن مخالفت کرده و معتقد بودند «باید پاسخ شدیدتری داده میشد».
این دادهها نشان میدهد که اکثریت مردم تصمیم ایران برای توقف عملیات نظامی را خردمندانه، واقعگرایانه و متناسب با منافع ملی تلقی کردهاند. چنین برداشتی، بهویژه در شرایطی که موجی از احساسات ضد اسرائیلی و ضدآمریکایی در جامعه وجود داشته، نشاندهنده بلوغ افکار عمومی و درک مردم از پیچیدگیهای راهبردی جنگ و صلح است. در مقابل، نسبت قابلتوجهی از افراد یعنی بیش از یکسوم پاسخدهندگان که خواهان واکنشی شدیدتر از سوی ایران بودهاند، نشان میدهد که نوعی مطالبهگری تهاجمی و احساسی نیز در بخشی از جامعه وجود دارد. این گروه ممکن است خواهان بازدارندگی پررنگتر یا نمایش قاطعتری از قدرت ملی باشند.
در مجموع، این توزیع پاسخها حاکی از آن است که افکار عمومی، اگرچه از جنبه احساسی متأثر از وقایع جنگ بوده، اما در مقام داوری راهبردی، تمایل به حفظ توازن را ترجیح داده است. چنین گرایشی میتواند نشانهای مهم از ظرفیت جامعه برای پذیرش تصمیمات پیچیده در موقعیتهای بحرانی باشد.

نگرش مردم درباره آینده برنامه هستهای
در پاسخ به این پرسش که «باتوجهبه مخالفت کشورهای غربی با انجام غنیسازی، نظر شما درباره آینده برنامه هستهای ایران چیست؟»، ۸/۷۳ درصد از پاسخدهندگان بر ضرورت حفظ و توسعه صنعت هستهای همراه با عدم توافق با آمریکا تأکید کردهاند. در مقابل، ۱/۱۴درصد خواستار تعطیلی صنعت هستهای و دستیابی به توافق با آمریکا بودهاند.
این نتایج نشان میدهد که افکار عمومی بهطور قاطع از تداوم و تقویت برنامه هستهای کشور حمایت میکند، حتی اگر این مسیر به قیمت عدم توافق با آمریکا یا ادامه فشارهای بینالمللی باشد. این دیدگاه میتواند بیانگر حساسیت بالای جامعه نسبت به استقلال علمی و فناوری ملی، احساس مالکیت عمومی بر صنعت هستهای و نیز نوعی بیاعتمادی به نیات و رویکرد غرب در قبال ایران باشد. از سوی دیگر، نسبت اقلیت ۱۴ درصدی کسانی که موافق تعطیلی برنامه هستهای برای رسیدن به توافق هستند، قابلتوجه است. این نگرش میتواند ناشی از نگرانیهای اقتصادی، ترس از تحریمهای بیشتر یا ترجیح به ثبات سیاسی و اقتصادی احتمالی در برابر تنشهای راهبردی باشد.
در مجموع، این یافته نشان میدهد که برنامه هستهای در ذهن مردم، تنها یک برنامه علمی نیست، بلکه بخشی از هویت ملی و نماد پیشرفت و مقاومت ملی محسوب میشود؛ نمادی که در صورت تهدید، به خط قرمز ذهنی بخش بزرگی از جامعه تبدیل میگردد. چنین برداشتی میتواند نقش مهمی در جهتدهی به سیاستهای آینده کشور در حوزه انرژی، دیپلماسی و دفاع ملی ایفا کند.

برداشت عمومی از جایگاه منطقهای ایران پس از جنگ
در پاسخ به این پرسش که «فکر میکنید جایگاه ایران بعد از جنگ در خاورمیانه چه تغییری کرده است؟»، ۵۷ درصد از پاسخدهندگان معتقد بودند که جایگاه ایران بهتر شده است. در مقابل، ۱۵ درصد بر این باور بودند که جایگاه ایران بدتر شده و ۴/۲۳ درصد نیز معتقدند تغییر نکرده است.
این نتیجه نشان میدهد اکثریت مردم ایران، خروج از این جنگ را همراه با بهبود موقعیت ژئوپلیتیک کشور در منطقه ارزیابی کردهاند. چنین برداشتی را میتوان حاصل تلفیق چند مؤلفه دانست: از جمله نمایش قدرت دفاعی و تهاجمی ایران، موفقیت در پاسخ به حملات دشمن، اجتناب از فرسایش نظامی گسترده و مدیریت بهموقع توقف عملیات تهاجمی. افزایش اعتبار منطقهای، قدرت بازدارندگی و نوع مواجهه رسانهای ایران در سطح منطقهای نیز احتمالاً در شکلگیری این ادراک عمومی مؤثر بودهاند؛ بنابراین، در شرایطی که بسیاری از دولتهای منطقه با احتیاط در قبال این تقابل واکنش نشان دادند، ایران توانست نقش خود را بهعنوان یک بازیگر فعال و پاسخگو در برابر تجاوز اثبات کند.
در عین حال، ۲۳ درصدی که تغییر خاصی در جایگاه ایران احساس نکردهاند، ممکن است حامل نوعی نگاه محافظهکارانه یا منتقدانه نسبت به کارآمدی سیاست خارجی باشند؛ نگاهی که باور دارد تقابلها الزاماً منجر به ارتقای موقعیت نمیشوند. همچنین، ۱۵ درصدی که جایگاه ایران را تضعیفشده میدانند، احتمالاً بیشتر از منظر فشارهای سیاسی، تحریمهای احتمالی یا افزایش بیثباتی منطقهای به این جنگ نگاه میکنند. همچنین ممکن است بخشی از این پاسخدهندگان واکنشهای ایران به اسرائیل را نسبت به ضربهای که ایران دریافت کرده است، ناکافی ارزیابی کرده باشند و به همین جهت چنین ارزیابی کنند که موقعیت ایران در منطقه پس از این جنگ بدتر شده باشد.
در مجموع، نتایج این پرسش نشان میدهد که برداشت غالب مردم ایران از نتیجه جنگ ۱۲ روزه، تقویت موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی است؛ برداشتی که میتواند پشتوانه روانی مهمی برای تحرکات دیپلماتیک، بازدارندگی امنیتی و نقشآفرینی راهبردی ایران در آینده نزدیک فراهم کند.

احساس مردم نسبت به رئیسجمهور وقت آمریکا، دونالد ترامپ
در پاسخ به این پرسش که «در جنگ اخیر نسبت به رئیسجمهور آمریکا، یعنی دونالد ترامپ، بیشتر چه احساسی داشتید؟»، ۱/۵۰ درصد از پاسخدهندگان احساس «نفرت» و ۲۳ درصد نیز احساس «خشم» نسبت به او داشتهاند. همچنین ۷/۷ درصد احساس «ترس»، ۹/۱ درصد «تحسین» را بیان کردهاند.
این نتایج، گویای احساسات منفی عموم جامعه ایران نسبت به ترامپ در بستر بحران اخیر است. مجموع نسبت نفرت، خشم و ترس از او به بیش از ۷۰ درصد میرسد؛ رقمی که در مطالعات افکار عمومی، شاخصی کمسابقه از خشم و انزجار نسبت به یک چهره سیاسی خارجی محسوب میشود. این دادهها بیانگر آن است که در حافظه احساسی جامعه، ترامپ نهتنها بهعنوان رئیسجمهور یک کشور متخاصم، بلکه بهمثابه چهرهای جنگطلب، تهدیدآمیز و تحقیرگر نسبت به ایران تثبیت شده است. حضور نمادین ترامپ در ذهن جامعه ایرانی با دورهای گره خورده است که یادآور خروج از برجام، افزایش تحریمها، ترور سردار سلیمانی و فشارهای حداکثری علیه مردم ایران است؛ بنابراین طبیعی است که در مواجهه با یک بحران نظامی تازه، احساسات منفی پیشین نسبت به او بار دیگر فعال شده و به شکل گستردهای بازتاب یابد.
در مجموع، این یافتهها حاکی از آن است که ترامپ بهعنوان نماد یک رویکرد تهدیدمحور علیه ایران، در حافظه جمعی جامعه ایرانی جایگاهی منفی، نفرتانگیز و طردشده دارد. چنین ادراکی میتواند بر برداشت عمومی از سیاست خارجی آمریکا، میزان مشروعیت مداخلهگری آن در منطقه و نوع پذیرش هرگونه پیشنهاد یا توافق احتمالی نیز اثرگذار باشد.

همدلی و اتحاد بین مردم
تأثیر جنگ بر همدلی و اتحاد بین مردم
در پاسخ به این پرسش که «بهنظر شما در نتیجه این جنگ، همدلی و اتحاد میان مردم چه تغییری کرد؟»، ۷/۸۳ درصد از پاسخدهندگان بر این باور بودهاند که میزان همدلی و اتحاد میان مردم بیشتر شده است. این در حالی است که تنها ۸/۱۰ درصد از شرکتکنندگان گفتهاند فرقی نکرده است و تنها ۴ درصد نیز معتقدند همبستگی کمتر شده است.
این نتیجه، نشاندهنده شکلگیری همبستگی اجتماعی گسترده در مواجهه با تهدید نظامی خارجی است. جنگ ۱۲ روزه نهتنها به تضعیف انسجام داخلی منجر نشده، بلکه نزد افکار عمومی، عاملی برای همدلی بیشتر تلقی شده است. چنین برداشت فراگیری، میتواند پیامد چند عامل باشد: افزایش حس تهدید مشترک، روایت رسانهای مؤثر از «دفاع ملی» و نیز بروز احساسات میهندوستانه در مواجهه با تهدید نظامی خارجی.
همچنین این یافته از منظر جامعهشناسی سیاسی، گویای آن است که تهدیدهای بیرونی، بهویژه هنگامی که با پیامهای انسجامبخش همراه باشند، میتوانند نقشی معکوس ایفا کرده و موجب افزایش «سرمایه اجتماعی پیوندی» شوند؛ سرمایهای که در شرایط عادی ممکن است بهدلیل اختلافات سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی فرسایش یابد.

هدف اصلی فعالیت گروههای مخالف جمهوری اسلامی
در پاسخ به این پرسش که «به نظر شما فعالیت گروههای مخالف جمهوری اسلامی مثل رضا پهلوی در جنگ اخیر بیشتر برای چه بود؟»، اکثریت قاطع پاسخدهندگان، یعنی ۲/۸۱ درصد، گزینه «همکاری با دشمنان ایران برای رسیدن به قدرت» را انتخاب کردهاند. در مقابل، تنها ۹/۵ درصد، هدف این گروهها را «تلاش برای آزادی و رفاه مردم ایران» دانستهاند.
این نتیجه نشان میدهد که اعتماد عمومی به نیت و رویکرد گروههای مخالف جمهوری اسلامی در خارج از کشور، بسیار کم است. در افکار عمومی، این گروهها نهتنها فاقد مشروعیت تلقی میشوند، بلکه عملکرد آنها بهویژه در بزنگاههای سیاسی، نوعی همراهی با دشمنان کشور تفسیر شده است.
در شرایطی که کشور هدف حمله نظامی قرار گرفته و انسجام ملی در اولویت افکار عمومی است، اقدام یا موضعگیری این گروهها در جهت تضعیف مواضع رسمی کشور، موجب برداشتهای منفی از سوی مردم شده است. این تلقی عمومی، بازتابی از حس وفاداری ملی در برابر تهدید خارجی و در عین حال، بیاعتمادی تاریخی نسبت به گروههایی است که در زمان بحران، راه خود را از مصالح جمعی جدا میکنند.

عملکرد مسئولان نظامی و سیاسی
ارزیابی عملکرد نیروهای نظامی در جنگ
در پاسخ به این پرسش که «به عملکرد نیروهای نظامی کشور در جنگ ۱۲ روزه چه نمرهای از صفر تا ۱۰ میدهید؟»، بیشترین پاسخها (۶/۴۹ درصد) به نمره کامل «۱۰» تعلق داشته است. همچنین، در مجموع، حدود ۸۰ درصد از پاسخدهندگان به عملکرد نیروهای نظامی کشور نمرهای بین ۷ تا ۱۰ دادهاند. میانگین نمره کل جامعه آماری به عملکرد نیروهای مسلح، ۲/۸ از ۱۰ بوده است؛ عددی که حاکی از رضایت عمومی بالا و اعتماد نسبت به نحوه مدیریت نظامی کشور در بحران اخیر است.
نتایج نشان میدهد که حتی در شرایط اضطراری جنگی، بخش بزرگی از جامعه نهتنها به توان دفاعی کشور اعتماد دارد، بلکه عملکرد میدانی نیروهای نظامی را در سطحی بالا و قابل قبول ارزیابی میکند. این سطح از رضایت میتواند نشانهای از کارآمدی ساختار نظامی ـ امنیتی کشور و بازتابی از هماهنگی، آمادگی عملیاتی و اثرگذاری ضربات متقابل در مواجهه با تهدید باشد.
در سطحی فراتر، چنین ارزیابی مثبتی را میتوان در چارچوب سرمایه دفاعی و ظرفیت بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران تحلیل کرد؛ ظرفیتی که در ذهن جامعه نیز مشروعیت یافته و مورد حمایت قرار گرفته است.

میزان اعتماد عمومی به تصمیمات مسئولان نظامی و سیاسی کشور
در پاسخ به این پرسش که «چقدر به تصمیمات مسئولان نظامی و سیاسی کشور در مقابله با دشمن اعتماد دارید؟»، ۳/۳۲ درصد از پاسخدهندگان گزینه «خیلی زیاد» و ۱/۳۰ درصد گزینه «زیاد» را انتخاب کردهاند؛ بهعبارتی، در مجموع بیش از ۶۲ درصد از شرکتکنندگان سطح بالایی از اعتماد به تصمیمات اتخاذشده در مواجهه با تهدیدات نظامی و امنیتی نشان دادهاند. در مقابل، ۵/۱۴ درصد گزینه «اصلاً» و ۴/۱۸ درصد «کم» را انتخاب کردهاند که در مجموع حدود یکسوم از جامعه آماری را تشکیل میدهد. این تفاوت قابلتوجه در میزان اعتماد، بهویژه در شرایطی که کشور تحت فشار روانی و عملیاتی ناشی از جنگ بوده، میتواند نشانهای از مقبولیت کلی تصمیمات کلان امنیتی ـ دفاعی و اعتماد مردم به نظام فرماندهی و هدایت کشور در بحرانها باشد.
از منظر جامعهشناختی، این سطح از اعتماد، بهویژه در حوزه تصمیمگیریهای راهبردی، نقش مهمی در تقویت تابآوری ملی و حفظ انسجام اجتماعی ایفا میکند. وجود چنین اعتماد گستردهای به مجموع مسئولان نظامی و سیاسی، بهمثابه پشتوانهای برای تداوم سیاستهای دفاعی و کنشهای ملی در عرصه بینالمللی نیز عمل میکند؛ پشتوانهای که بدون آن، هرگونه مواجهه با تهدیدات خارجی میتواند با چالشهایی جدی در سطح داخلی و خارجی روبهرو شود.

نتیجهگیری
برآیند یافتههای چهار محور این پیمایش ملی، تصویری جامع از واکنش جامعه ایران به جنگ ۱۲ روزه و پیامدهای آن ترسیم میکند؛ تصویری که فراتر از میدان نبرد، ابعاد سیاسی، اجتماعی، روانی و راهبردی را در بر میگیرد. دادهها نشان میدهند که در ذهن اکثریت مردم، جمهوری اسلامی ایران نهتنها پیروز نظامی این تقابل بوده، بلکه در مدیریت پساجنگ، حفظ انسجام داخلی و تثبیت موقعیت منطقهای نیز موفق عمل کرده است.
از نظر ادراکی، اکثریت مردم ایران نتیجه نبرد را به سود کشور ارزیابی کردهاند؛ پیروزیای که در شاخصهایی مانند برتری توان نظامی نسبت به اسرائیل، اثربخشی حملات موشکی و میزان خسارات وارد بر طرف مقابل بازتاب یافته است. این «پیروزی ادراکشده» در مرحله پساجنگ نیز تداوم یافته و در قالب حمایت از تصمیم آتشبس، تأکید بر ادامه برنامه هستهای و بهبود جایگاه منطقهای ایران نمایان شده است.
در بُعد اجتماعی، جنگ بهجای واگرایی اجتماعی، به عاملی برای تقویت همدلی و اتحاد بدل شد. اکثریت جامعه افزایش انسجام ملی را تجربه کرده و رویکردی بسیار انتقادی نسبت به مخالفان خارجنشین در زمان بحران نشان دادهاند. این یافته بیانگر ظرفیت بالای جامعه برای بازتعریف هویت جمعی و ایجاد صفبندی ملی در برابر تهدید خارجی است.
در سطح اعتماد نهادی نیز، هم عملکرد میدانی نیروهای مسلح و هم تصمیمات کلان مسئولان سیاسی و نظامی از ارزیابی مثبت مردم برخوردار شده است. این سطح از اعتماد پشتوانهای کلیدی برای تداوم سیاستهای دفاعی و مدیریت بحرانهای آتی بهشمار میآید. با این حال، باید توجه داشت که این حمایت عمومی، بهویژه در ایام جنگ شکل گرفته است و برای استمرار آن در دورههای عادی، تقویت کارآمدی نظام سیاسی بهویژه در حوزههای اقتصادی و معیشتی جامعه ضرورتی اجتنابناپذیر خواهد بود.
در مجموع، نتایج این پیمایش نشان میدهد که افکار عمومی ایران در مواجهه با جنگ ۱۲ روزه، ترکیبی از احساس پیروزی، عقلانیت راهبردی، انسجام اجتماعی و اعتماد نهادی را بروز داده است. چنین ترکیبی سرمایهای راهبردی برای کشور محسوب میشود که میتواند در طراحی سیاستهای امنیتی، دیپلماتیک، اجتماعی و اقتصادی آینده، نقش تعیینکنندهای ایفا کند.
تحلیلهای این گزارش، بیان دیدگاه شخصی نویسنده است و موضع رسمی مرکز افکارسنجی ملت محسوب نمیشود.